رخت بستن از این روزهای پر سکوت قلبم را میفشرد با درد؛ من قلبم به اندازه تونگاه میخواهد به اندازه تو زیبایی میخواهد به اندازه تو صبوری و نشاط میخواهد من همه چیز را به اندازه تو میخواهم تو ترازوی منی برای هر چیزی حتی مهربانی خدایم که هم میشود دیدش هم میشود حسش کرد .وهم بی انتهاست نمیدانم اشتباهم کجاست اما من خدا را از روی تو میفهمم مادر
عزیزم نگرات هستم میدونم این رو زات سردن و سخت میدونم دلخستگی های مادامت تمومی ندارن .
می دونم امایادت نره نگاهت رو از آسمونش برندار که برا ی تو لحظه ای نوشته که اگه همراش بشی برای
یک عمرزندگیت کافیه. مواظب خودت باش .
درباره این سایت